پنج سالگی ام خیره شده به خرسش توی ماشین لباسشویی
دارد فکر می کند این دریچه
پنجره ی زیردریایی ست
آشپزخانه زیر آب است
و تعجب می کند که چرا از دهان مامانش حباب بیرون نمی آید
مامانش لباس ها و خرس را بیرون می آورد و می برد
پنج سالگی ام دارد خودش را می چپاند توی زیر دریایی که ماما...
-پدرسگ!خیس خالی کردی خودت و!
پنج سالگی ام دست خیسش را می گیرد به سیم زیردریایی
رعدوبرق می زند
باران
سیل می شود
لوله های آشپزخانه می ترکند
و آب تمام چهارده سال پیش را می برد
آب
چک
چک
چک
نوزده سالگی ام نمی تواند واشر شیر آشپزخانه را عوض کند.
+به دایناسورهای سالها بعد:این سطرها را هم آخرین های دهه هشتاد قلمداد کنید.
++بهار آمد پریشان باغ من افسرده بود اما
به جو برگشت آب رفته ماهی مرده بود اما
"م.امید"
+++
دنیا پر از رنج است٬با این حال
درختان گیلاس شکوفه می دهند (ایسا)
روز سال نو
درست مثل یک بعدازظهر پاییزی
تنها هستم (باشو)
در نسیم بهاری
پیپ روشن می کند
مرد محترم قایقران (باشو)
آیا به راستی بهار آمده است؟
روی آن کوه بی نام می آرامند
لایه های نازک مه (باشو)
دکه یی
وزنه ها روی کتاب های مصور
باد بهار (کیتو)
به هنگام خاموش کردن
چراغ های دکه ی عروسک فروشی
باران بهاری (بوسون)
++++عنوان پست ترکیبی از آرش سبحانی.