روزهای سگی
اینجا آخر خط است..یا بمیر یا برگرد!
Rezass778 اینستاگرام جدیدم قبلی پرید :'( آن مرد در باران رفت..آن مرد با یک بارونی مشکی بلند و چمدانی پر از یک عالمه هیچ بزرگ نگاهش را به سالهای دوری که خوشبختی اش را در آن جا گذاشته بود نشانه گرفت و رفت..اینجا همان آخر خط است که خیلی وقت بود منتظرش بودم.روی در خانه نوشته ام بهار که می آید من نیستم"یادتان باشد اگر شمعدانی ها سراغم را گرفتند قصه پروانه ها را برایشان بگویید تا خوابشان ببرد.طبع نوشتنم را هم می گذارم برای تو تا هراز گاهی که دلت تنگ شد درد های خاک خورده ام را نبش قبر کنی و برسی به همان جا که آن مرد در باران رفت و دلش خون بود و گریه های بی صدایش را هیچ کس باور نکرد و چه غریبان آن مرد در باران رفت..همیشه قصه رفتن را سخت می شود نوشت که چطور و چگونه و چرا می روی..این رفتن با تمام رفتن ها فرق دارد پسر خودت هم خوب می دانی..به دل نگیر"چون همیشه برای تو یک چیزی جور در نمی آمد "همیشه یک قدم مانده به موقعی که می خواستی سیندرلای خیالی ات را سخت در آغوش بگیری و انگشتانت لا به لای گیسوان بلندش گم شود همه چیز به یک باره سراب می شد و باز هم کنج تاریک اتاق و گیتاری نا کوک و یک عصر جمعه ای که پر از همان کلاغ سیاه های زشت است و حتا عقربه های ساعت حال و حوصله دنبال هم دویدن را ندارند..به قول یک نفر خیلی زودتر از این ها باید بار و بندیلت را می بستی و می رفتی.خیلی زودتر از آن یکشنبه لعنتی حتا.همان روزی که ای کاش قلم پایت می شکست و ..!همیشه خداحافظی های آخر خوب از آب در نمی آید.نمی دانی از چی بنویسی.از کجا شروع کنی اصلا و یا چطور دهانت را باز کنی و فحش بدهی به یک نفر که بدجور تو را مثل خ ر توی گل گیر انداخت و هنوز هم ول کن نیست.خیالی نیست رفیق.آخرش که چه؟به قول پاورقی های پایین تر فرق بودن و نبودن یک نقطه است.آن مرد در باران رفت و نقطه شد برای همیشه.! پاورقی:چیزی نیست!نگران نباش دلم.خوب می دانم کف کرده ای برای یک روزی که سگی نیست.خوب می دانم چقدر غم از نگاهت می چکید وقتی می خندیدی و آن صورتک جلف بی خیالی را چسبانده بودی روی درد هایت تا کسی نفهمد چقدر آغوش می خواهی برای گریه های نکرده ات چقدر لالایی می خواهی برای شبهایی که بی خوابی رگ رویای خوشبختی ات را پاره کرده بود.غصه نخور دلم .!خوب می دانم چقدر دوست داشتی ز ن د گ ی از هم گسیخته را زندگی بنویسی و نشد.خوب می دانم این سال شوم که دارد آرام آرام می آید و فصل شال گردن ها را پس می زند چقدر شکوفه هایش بوی پاییز می دهد.خوب می دانم چقدر دوست نداشتنی و وحشتناک شمارش معکوس آمدنش توی مغزت دینگ دینگ ضربه می زند.چیزی نیست دلم نگران نباش.تقصیر تو نبود..سرونشتت را تلخ نوشته اند..! پاورقی:نود به اضافه یک.دستت را خوانده ام.پرچم سفید هم تکان بدهم فایده ای ندارد.کار خودت را می کنی.آماده ام.شلیک کن لعنتی.! پاورقی:آبی آسمانم.چقدر خوشبت بودی و نمی دانستیabie-aseman.blogfa.com یادت بخیر.روحت شاد فاصله میان آن بدختی و این بدخبتی من.! پاورقی:دلم برای خودم می سوزد.زمستان 83 زخم باز کرد دوباره.بدجور هم زخم باز کرد.به خواب می روم.به خوابی عمیق.خوابی بدون آدم کوکی های خوب و بد.اینجا آخر خط است. پاورقی:عشق من افسانه شد ویران شوی ای زندگی"هرکه را همدم گزیدم تا که دردم بشنود"از غمم بیگانه شد ویران شوی ای زندگی.! پاورقی:بخوان و فراموش کن..شتر دیدی ندیدی..هیس.!! آخر خط. کاشکی می شد با مته یک حفره ی گنده وسط مغزم بکارم تا تمام آدم بد ها با حرفهای نیش دارشان سر ریز شوند بیرون و دوباره از نو تمام نقشه های خوشبختی ام را روی کاغذ بنویسم هی بنویسم تا خوابم ببرد از این همه دلخوشی که همه شان منتظر من هستند و کلی فرش قرمز پهن کرده اند سر راهم وقتی به رقص می افتد دلم با شنیدن بوق بوق ماشین عروسی که به من ربط ندارد اما خودم را خیال می کنم انگار با معشوقه ام که داریم می خندیم و یک کارناوال قاطی پاتی و پر سر و صدا هم پشت سر مان دارند جیغ و ویق می کنند و دندان های جلویشان بدجور پیداست و هیچ کس دلش نمی آید ساکت باشد و عقده هایش را خالی نکند آن شب..کاشکی می شد فیلم ز ن د گ ی را فلش بک کرد به جاهای خوبش به همان جا که بغض هیچ کاره ترین آرتیست دنیاست و سه شنبه ها ی بی حوصله آویزان شده اند روی طناب رخت.!کاشکی می شد تمام زمستان 83 را از حلقوم خاطرات ذهنم بیرون کشید و تمام روزهای سگی اش را تف کرد توی صورت همان آدم بدهایی که دوست داری یک شب دارشان بزنی و جان کندنشان را یک دل سیر تماشا کنی و زل بزنی توی چشم های از کاسه در آمده شان و با یک بی رحمی شیرین سرت را کج کنی سمت شانه ات و لبخندی موزیانه را چاشنی لبهایت کنی تا فریاد خداحافظ برای همیشه را پشت سکوت معنا دار روح معصوم و زخم خورده ات کشف کنند و بعد آرام آرام از گردونه ی ز ن د گ ی ات محو شوند و دل رنج کشیده ات برای خاکسپاری غم انگیز ترین لحظه های تقویم سرنوشت بی قراری نکند دیگر.! پاورقی:یکی مانده به آخر"سخت است قلمت را آویزان کنی و دلت هنوز به قاصدک ها بدهکار باشد برای نوشتن.. پاورقی:داریم می رسیم به آخر خط..همین آخر خطی که باید از خودت شروع کنی..خنجر را بردار پسر..چشمهایت را ببند.احساست را نشانه بگیر و با تمام قدرت فرو کن."آخ هم نگو.. پاورقی:از این روزهایی که آدمها توی هم وول می خورند و می خندند و بوی ادکلان های سرد و گرمشان شهر را دیوانه کرده است حالم به هم می خورد.! پاورقی:بی معرفتا"دارم دق می کنم. پاورقی:عشق را یک طرفه که نمی شود بلعید.این را بفهم بی کله.. پاورقی:وقتی ارتعاشات دوست داشتنی گیتار روی پوست انگشتانم خوابشان می برد تازه می فهمم هنوز برای دلخوشی یک چیزی به جا مانده.. پاورقی:دوست داشتن دلیل می خواهد"دوستت که نداشته باشد تمام دلیل هایت وتو می شود"این یعنی خیلی زود با حکم دل" هفت لوی پیک را بریدی قافل از این که رقیبت با یک لو بالا تر دلت را از وسط دو نیم می کند.. پاورقی:هیچ کس دعوت نمی شود.! . . پاورقی:ضربه های آخر را بزن"خیالی نیست..محکم بزن.می خواهم مردانه بمیرم.با توام ز ن د گ ی.!می فهمی لعنتی؟ پاورقی:بگذار به حساب چشمهایم.خسته اند."درد دارند..! پاورقی:آدمها چقدر زود از سر سفره دل هم سیر می شوند.آب و نان و غم و اندوه.و چقدر زود فراموش می شوند"وقتی خود واقعی ات را صادقانه روی جالیز دلش می ریزی.خود واقعی ات که زود پس می زند با دستش.همین آدمها را می گویم.چقدر زود سیر می شوند.آینه را نگاه کن!می شناسی اش؟ پاورقی:کسی مجبور به خواندنم نیست این دم آخری.دوست دارم زیاد حرف بزنم.دوست دارم ته مانده هایم را خالی تر کنم.هیچ کس دعوت نمی شود برای تماشا این بار.. پاورقی:انگار دوست ندارد این روزها تمام شود..یک سال کم نیست.هست؟توی آینه نگاه می کنم.چشمهایم قرمز می شود.برای خودم شکلک در می آورم که از یادم برود این همه درد.برای خودم شکلک در می آورم که غرور مردانه ام نشکند و کم آوردن باورم را به زنجیر نکشد.هنوز هم برای خودم شکلک در می آورم.. پاورقی:دلم خیلی برات تنگ شده داداشی..یادته وقتی می گفتم می ذاری کنارت بخوابم می خندیدی و یه جا قد خود خودم واسم باز می کردی؟یادته چقدر اینو می گفتم و نمیومدم و بازم یه جا قد خودم باز می کردی؟یادته شب آخر وقتی آروم و بی صدا خوابیده بودی مثل عقده ای ها با چشمای خیس و یه عالمه حسرت کنارت خوابیدم؟نذاشتن تا صبح باشم کنارت.۵دقیقه واسم کم بود داداشی..ما با هم اومده بودیم تو نامردی کردی زودتر از من رفتی..دلم بدجور گرفته داداشی..(مخاطب خاص) پاورقی:یک قفل گنده می زنم وسط قلبم.حق دارم بزنم.از همه می ترسم.خیلی.! پاورقی:هنوز هاج و واج خودم مانده ام..چه می کنی با من روزگار.له شدم" بس نیست؟ پیشاپیش سپندارمذگان مبارک. پاورقی:خودت را به خواب می زنی روی بازوی من و من بی آنکه بدانم تمام دوستت دارم های نگفته ام را در گوشت زمزمه می کنم و تو با چشمانی بسته می خندی..یعنی می شود یک نفر خواب باشد و دوستت دارم گفتن های یک نفر دیگر را بشنود و بخندد و بیشتر خودش را جا دهد توی آغوش او؟؟ پاورقی:وقتی همه دلخوشی ات می شود تنگ غروب کنار بخاری دراز کشیدن و نوازش گیتار یعنی دنیا برایت خیلی تنگ شده است خیلی زیاد.. پاورقی:فرق بودن و نبودن یک نون است"زودتر از آن چیزی که فکرش را بکنی از یاد می روی پسر..نوشته هایت رنگ باخته اند.جادویشان ته کشیده است..اصلا انگار تمام ز ن د گ ی ات سرما خورده است..پشت این خط خطی ها یک نفر دارد جان می دهد..بخوان و فراموش کن.شتر دیدی ندیدی.! . گیسوان تو در اندیشه ی من آبی"خاکستری"سیاه.(مصدق.ت.۹بهمن)پیشاپیش تبریک. پاورقی:کاش می شد یک کلاشینکف روس بردارم و با چشمهایی بسته تمام موجودات دو پایی که وجودشان وجودم را خراش می دهد را آبکش کنم تا دلم یک جوری شود یک جور خوب!!! پاورقی:هنوز خوابت نگرفته..یواش یواش دستانت را باز می کنم سرم را می چسبانم روی سینه ات و تو هم یواش یواش دستانت را حلقه می کنی دور کمرم آنقدر توی خودت فشارم می دهی که هر دوتایی مان خنده مان بگیرد و دلمان نیاید که چشمهایمان را ببندیم و جدا جدا برویم توی خیال و رویای خودمان. پاورقی:این روزها برای اینکه دیر تر برسی به همان آخر خط و دیرتر خل بازی وحشتناک در بیاوری خودت را بزن به نفهمی.. . پرواز را بحاطر بسپار.. پرنده مردنیست.! (تولدت مبارک فروغ عزیزم)
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست.!
Design By : Night Melody |