ی" وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانۀ عشق مرا
با دستمال تیرۀ قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
چیزی نبود. هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم : باید ، باید ، باید
دیوانه وار دوست بدارم
منو هر کسی که دلش بخواد میتونه لینک کنه بگو من با چه اسمی بلینکمت؟منو با کلبه امروزی سارا بلینک مقسی من خودم دیوان شعرشو دارم
اپمممممممممممممممم
اومدم